لغت نامه دهخدا واژه الوهیت را خدایی، ربوبیت، معبودیت، خدا بودن، معنی میکند.
و در تعریفی خارج از الهیات، میتوان آن را یک موجود فوقالعاده دانست که
داری ویژگی های خاصی از قبیل بیگناه بودن، ذات الهی داشتن، و مقدس بودن
است، و نام او دارای قدوسیت و احترام است.
عیسی
مسیح هم انسان و هم خداوند نامیده میشود، وقتی کتاب مقدس از الوهیت مسیح
سخن میگوید این دقیقا به چه مفهوم است؟ و کتاب مقدس چگونه از این حقیقت
دفاع میکند؟
الوهیت عیسی مسیح، آموزه اساسی ایمان مسیحی است و ایمان
داشتن به این امر برای ما ضروری است. هنگامی که عیسی از عنوان الهی “من
هستم” استفاده کرد، در واقع ادعا کرد که خدای جسم پوشیده است. بنابراین
بسیار مهم است که ما او را به عنوان چه کسی میشناسیم.
همانطور که
آموزۀ تثلیث شگفتانگیز است، به همان اندازه نیز آموزۀ «جسم یافتن مسیح»
نیز موجب حیرت است؛ این آموزه به ما میگوید عیسی مسیح، با وجودی که صرفا
یک شخص است، اما تا ابد، هم خدا، و هم انسان است. هر چیزی به هر اندازه که
شگفت انگیز باشد، هرگز به شگفتی و اعجاب حقیقت جسم یافتن مسیح نمیرسد.
چگونه ممکن است که عیسی هم خدا باشد؛ و هم انسان؟ چگونه است که این
ساختار، او را به دو شخص تبدیل نمیکند؟ تجسم یافتن عیسی، چطور به تثلیث
ربط پیدا میکند؟ چگونه ممکن است که وقتی عیسی در این دنیا بود، گرسنه شده
باشد (متی ۴: ۲)؛ جان داده باشد (مرقس ۱۵: ۳۷)؛ و باز هم خدا باشد؟ آیا
زمانی که عیسی تجسم یافت، از صفات الهیاش دست کشید؟ چرا این گفته نادرست
است که بگوییم، عیسی «جزیی»از خدا بود؟
نخستین حقیقتی که باید درک کنیم، این میباشد که عیسی یک شخص است که دارای دو ذات بوده؛ یک ذات الهی؛ و یک ذات انسانی. به بیانی دیگر، عیسی هم خدا، و هم انسان است. از اینرو، ما هر دو ذات را بررسی مینماییم.
کتابمقدس چنین تعلیم میدهد که عیسی صرفاً کسی نیست که بسیار شبیه به
خدا بوده، و یا از رابطهای بسیار نزدیک و صمیمانه با خدا برخوردار بوده
است؛ بلکه عیسی خود، خدای متعال است. رساله به تیتوس ۲: ۱۳ میفرماید که
ما مسیحیان «منتظر آن امید مبارک؛ یعنی، ظهور پرجلال خدای عظیم و
نجاتدهندۀ خویش؛ عیسی مسیح هستیم.» توما پس از دیدن مسیح که از مردگان
برخاسته بود، چنین بانگ برآورد: «ای خداوندِ من؛ و ای خدای من» (یوحنا ۲۰:
۲۸). کتاب عبرانیان نیز به همین شکل، به شهادتِ مستقیم خدای پدر به مسیح،
اشاره میکند: «اما دربارۀ پسر میگوید، تخت سلطنت تو ای خدا تا ابد پایدار
خواهد ماند»؛ و انجیل یوحنا، عیسی را «خدای یگانه» مینامد (یوحنا ۱:
۱۸).
طریق دیگری که کتابمقدس تعلیم میدهد که عیسی خداست، این است
که به ما نشان میدهد که او تمام ویژگیهای خدا را داراست. او از همه چیز
آگاه است (متی ۱۶: ۲۱؛ لوقا ۱۱: ۱۷؛ یوحنا ۴:۲۹)، همه جا حضور دارد (متی
۱۸: ۲۰؛ ۲۸: ۲۰؛ اعمال رسولان ۱۸: ۱۰ )، صاحب همۀ قدرتهاست (متی ۸:
۲۶، ۲۷؛ ۲۸: ۱۸ ؛ یوحنا ۱۱: ۳۸-۴۴؛ لوقا ۷: ۱۴ -۱۵؛ مکاشفه ۱: ۸)،
برای زیستن، به چیزی خارج از خود وابسته نیست (یوحنا ۱: ۴؛ ۱۴: ۶؛ ۸:
۵۸)، بر همه چیز حکمرانی میکند (متی ۲۸: ۱۸ ؛ مکاشفه ۱۹: ۱۶؛ ۱: ۵).
هیچ گاه به وجود نیامد؛ و هیچ گاه نیز هستیاش پایان نمییابد (یوحنا ۱: ۱؛
۸: ۵۸ )، او خالق ماست (کولسیان ۱: ۱۶). به عبارت دیگر، هرچه را که خدا
داراست، عیسی نیز از آن برخوردار است؛ چرا که عیسی خداست.
در لحظۀ تعمید عیسی در آب باز هم خدا این مهم را تأیید مینماید: «تو پسر
محبوب من هستی؛ و من از تو خشنودم» (لوقا ۳: ۲۲). خدا نگفت «تو، خودِ من
هستی؛ و من از خودم، بسیار خشنودم»، بلکه پدر تأیید نمود که عیسی، پسر
است؛ پسر خودش؛ و او از عیسی خشنود است. در همین آیه نیز مشاهده میکنیم که
روحالقدس، از پدر و پسر مجزا بوده، و به شکل یک کبوتر در آنجا حضور داشت.
چرا دانستن این موضوع که عیسی به طور خاص، خدای پسر است، از اهمیت
برخوردار میباشد؟ اهمیتش به یک دلیل است. اگر این حقیقت را درک نکنیم، در
مورد هویت منجیمان دچار اشتباه خواهیم شد؛ افزون بر اینکه، این حقیقت، بر
رابطۀ ما با خدای تثلیث نیز عمیقاً تأثیر میگذارد. اگر چنین تصور کنیم که
عیسی، همان پدر، و یا روحالقدس است، در طرز دعایمان کاملاً گیج و گمراه
خواهیم شد. ضمن اینکه، این یک تعلیم کاذب است که باور داشته باشیم که پدر،
در عیسیْ جسم گردید.
کاملاً باید واضح باشد که
اگر عیسی خداست، پس همیشه نیز خدا بوده است. او در مقطعی از زمان، خدا
نشده، چرا که خدا ابدی است. ولی عیسی همیشه انسان نبوده است. معجزۀ
حیرتانگیز آن است که این خدای ابدی، حدود دو هزار سال پیش، انسان شد؛ این
یعنی تجسم یافتن؛ خدای پسر، انسان شد؛ و ما در کریسمس، این رویداد بزرگ را
جشن میگیریم.
ولی دقیقاً منظورمان چیست که میگوییم «خدای پسر، انسان
شد؟» قطعاً منظور این نیست که او به شکلی انسان شد که از خدا بودن
بازایستاد و دیگر فقط انسان بود. همانطور که در آیات پیشین، شاهد بودیم،
عیسی در تجسم یافتن، هیچ یک از جنبههای الوهیت خود را از دست نداد؛ بلکه
طبق گفتۀ یکی از الهی دانان سدههای نخستین: «او آن کسی که بود، باقی ماند؛
اما به چیزی تبدیل شد که پیش از آن نبود.» مسیح، «خدا منهای برخی از
ویژگیهای الوهیتش نبود؛ بلکه خدا بود، به اضافۀ همۀ آن چیزهایی که با انسان
شدنش، از آنِ خود کرده بود.» بنابراین، عیسی در تجسم یافتن، هیچ یک از
صفات الهیاش را از دست نداد. او همۀ آن صفات را کاملاً دارا بود. زیرا اگر
هر یک از صفات الهیاش را از دست میداد، دیگر خدا نمیبود.
حقیقتِ
انسان بودن عیسی، به اندازۀ حقیقتِ الوهیت او مهم است. یوحنای رسول،
قاطعانه میگوید هر که تجسم یافتن عیسی را انکار کند، از روح ضد مسیح است
(اول یوحنا ۴: ۲؛ دوم یوحنا ۷). انسان بودن عیسی، به این صورت آشکار شد که
او به شکل یک نوزاد، از مادری زمینی زاده شد (لوقا ۲: ۷؛ غلاطیان ۴: ۴).
او خسته شد (یوحنا ۴: ۶)، تشنه (یوحنا ۱۹: ۲۸)، و گرسنه گردید (متی ۴:
۲)؛ و احساسات و عواطف یک انسان را به طور کامل تجربه نمود؛ متعجب گشت
(متی ۸: ۱۰)؛ گریست و اندوهگین شد (یوحنا ۱۱: ۳۵). او مانند ما در این
دنیا زندگی کرد.
همچنین ضروری است که بدانیم مسیح ذات گناهآلود ندارد؛ و با وجودی که از هر جنبه وسوسه شد (عبرانیان ۴: ۱۵)، ولی هرگز گناه نکرد. از اینرو، عیسی انسان کاملی است که کاملاً بی نقص بوده، و از هر نظر، زندگی بشر را تجربه نموده است. ما نجات دهندهای داریم که به واقع میتواند با ما هم ذات پنداری کند، زیرا که او انسان شد؛ و کسی است که میتواند در وسوسهها به راستی ما را یاری رساند، چرا که هرگز گناه نکرد. این حقیقتی عالی و شگفتانگیز است، که باید آن را عزیز شمرد؛ و همین حقیقت است که مسیحیت را از دیگر ادیان جدا میسازد.
بر اساس و مبنای کتاب مقدس، متوجه شدیم که عیسی، هم خدا، و هم انسان است؛ حال، دومین حقیقتی که باید آن را تشخیص دهیم، این است که هر دو ذات مسیح، جامع و کامل است. به عبارت دیگر، عیسی خدای کامل، و انسان کامل است. یعنی میتوان چنین گفت که عیسی صد در صد خدا، و صد درصد انسان است.
چیزی که تا اینجا در مورد الوهیت و انسانیت مسیح مشاهده کردهایم، نشان
میدهد که مسیح دارای دو ذات است؛ ذات الهی، و ذات انسانی؛ که هر یک از این
دو ذات، جامع و کامل بوده، و مجزا و متمایز از هم باقی مانده، و با یکدیگر
ترکیب نمیگردند تا ذات سومی را به وجود آورند. مسیح تا ابد، هم خدا، و هم
انسان خواهد بود.
نمونهای دیگر، مرگ مسیح است. خدا نمیتواند بمیرد.
وقتی از مرگ مسیح سخن میگوییم، هرگز نباید آن را مرگ خدا نام ببریم.
انسانها میمیرند؛ و ذات انسانی عیسی هم مرد. بنابراین، هرچند ذات الهی
عیسی نمرد، اما به سبب اتحاد دو ذات در شخص مسیح، باز هم میتوانیم بگوییم
که شخص مسیح، مرگ را تجربه کرد؛ چرا که در شخص مسیح، دو ذات متحد بودند.
اتحاد الوهیت و انسانیت مسیح در یک شخص، این را برای ما امکان پذیر
میسازد که هر آنچه را نیاز داریم، در همان یک نجات دهنده بیابیم. چه
باشکوه! چون عیسی خداست، قادر مطلق است و نمیتواند مغلوب شود. چون او
خداست، یگانه منجیای بوده که برای ما بسنده است. چون او خداست، ایمانداران
در امان بوده و هرگز هلاک نخواهند شد؛ و ما از اطمینان خاطر برخوردار
خواهیم بود. چون او خداست، میتوانیم مطمئن باشیم که او ما را در انجام
وظایفی که بدانها حکم میکند، قدرت خواهد بخشید؛ و چون او خداست، وقتی برای
داوری جهان بیاید، کل انسانها به او جوابگو خواهند بود.
چون عیسی
انسان است، او نیز همان چیزهایی را تجربه کرده که ما تجربه میکنیم. چون او
انسان است، میتواند صمیمانهتر با ما هم ذات پنداری کند. چون او انسان
است، میتواند هنگامی که دیگر قوتی در ما نمانده، در مقام کاهن اعظم به
یاری ما بشتابد و با ما همدردی نماید. چون او انسان است، میتوانیم به او
همبسته باشیم؛ او از ما فرسنگها فاصله ندارد و نسبت به ما بی حس و بی تفاوت
نیست. چون او انسان است، نمیتوانیم شِکوه و شکایت کنیم که خدا از مشکلات
ما بی خبر است. او این مشکلات را دستِ اول، تجربه کرده است.